loading...
آخرین قسمت
نویسندگان وبلاگ
ابراهیم - آرمان - امین محمد - رضا -محمد رضا - هیمن




برای نمایش تصاویر گالری كلیك كنید
موضوعات وبلاگ آخرین قسمت

با سلام
به وبلاگ   ( آخرین قسمت )  خوش آمدید

https://rozup.ir/up/lastsection/Pictures/13914234472450783.gif

شعر عاشقانه                                          http://s5.picofile.com/file/8111852692/27.gifجملات زیبا       
اس ام اس عاشقانه                                          http://s5.picofile.com/file/8111852650/14.gifدست نوشته های ما       
   http://s5.picofile.com/file/8111852750/37.gifآهنگ های عاشقانه و غمگین                        http://s5.picofile.com/file/8111852826/62.gif  دلتنگی                  
  http://s5.picofile.com/file/8111852900/67.gifجملات فلسفی                                               http://s5.picofile.com/file/8111852992/88.gif داستان عاشقانه              

 http://s5.picofile.com/file/8111853034/92.gifخاطرات                                                       http://s5.picofile.com/file/8111853100/205.gifعکس عاشقانه

رضا بازدید : 32 پنجشنبه 24 بهمن 1392 نظرات (1)

شاید این رسم دنیا باشد کسی دیگر را دوست داریم ولی با کسی دیگر هستیم 

کسی عاشقمان میشود که که احساسی به ان نداریم کسی میگوید دوستت دارم که نگاهش هم نمیکنیم

نمیدانم شاید مزخرف ترین روز دنیا روز ولنتاین است روزی که به راحتی میتوانیم دروغ بگوییم روزی که میتوانیم کسی دیگر را دوست داشته باشیم ولی در چشمان کسی دیگر نگاه کنیم و بگوییم دوستت دارم 

ولی نمیدانم چرا حالا که برای کسی دیگر شده است حالا که شاید هیچگاه به هم نرسیم حالا دستانمان دور از هم مانده میگوید ولنتاین مبارک 

از من که گذشت ولی شاید روزی خدا کاری که با من کردی را با کسی که بسیار دوستش دارد بکند ولی خدا کند دنیا برای فرزندت تمام نشود

اری حالا هم که هیچ امیدی برای رسیدن به دستان گرمت ندارم ،حالا که دور از تو مانده ام  دوباره میگویم 

عزیزترین کسی که در دنیا دارم دوستت دارم

عاشـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــقت هستـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــم

امین محمد بازدید : 29 چهارشنبه 23 بهمن 1392 نظرات (0)

برو طوری نیست..............

می خواهی بروی ؟؟ بهانه میخواهی؟ بگذار بهانه را دستت بدهم



برو...هرکس پرسید چرا؟


بگو لجوج بود سرسختانه عاشقم بود


بگو فریاد میزد همه جا فریاد میزند که مرا میخواهد


بگو دروغ میگفت میگفت هرگز ناراحتم نکردی


بگو درگیر بود همیشه درگیر افسون نگاهم بود


بگو بی احساس بود به همه ی فریاد ها توهین ها واخم هایم فقط لبخند میزد


بگو اون نخواست نخواست کسی جز من در دلش خانه کند

و من تمام احساسم را در دو کلمه خلاصه کردم دوستت دارم

من به خاطر این کار هایم مجازات شدم  ولی باز هم میگویم   دوست دارم

امین محمد بازدید : 31 چهارشنبه 23 بهمن 1392 نظرات (0)

من هر روز و هر لحظه نگرانت میشم که چه میکنی؟کجایی؟

پنجره را باز میکنم و داد میزنم

تنهاییـــهات مال من...

غصه هات مال من...

همه بغض ها و اشکهایت برای من...

تو فقط بخند

انقدر بلند بخند که شاید صدای خنده هایت به من هم برسد...

میخوام صدای خنده هاتو بشنوم

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برات تنگ شده

چطور دلت اومد ولم کنی بی معرفت...............

 

 

امین محمد بازدید : 26 چهارشنبه 23 بهمن 1392 نظرات (0)

حرف دل...............

به سلامتی اونی که میدونی هیچوقت نمیتونی بهش زنگ بزنی ولی بازم دلت نمیاد شمارشو پاک کنی.
.
.
.
انتظار سخت است...
فراموش کردن هم سخت است...
اما! اینکه ندانی باید انتظار بکشی یا فراموش کنی از همه سخت تر است... .

واقعا سخت است

امین محمد بازدید : 25 چهارشنبه 23 بهمن 1392 نظرات (0)

سلامتی سه کس: تنها ، غریب ، بی کس
سلامتی سه چیز : ناموس، رفیق، وطن
سلامتی پنج تن: دانشجو، دانشجو، دانشجو، دانشجو، دانشجو

هیمن بازدید : 31 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (2)

 کودکی گل فروش با صدای عاجزانه التماسم کرد: گل بخر

گفتم: برای کی؟        گفت:برای هدیه به عشقت!

گفتم: اگه عشقم به عشقش داد چی؟

لحظه ای سکوت کرد و گفت : گل هایم فروشی نیست...

امین محمد بازدید : 26 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (1)

بــہ سلامتــﮯ اوטּ כختر پسر کــہ

 

 

هرشب بهمــ اس_ام اس_ میــכاכטּ

 

 

کہ : ای کــــــاش الان پیشم بوכ ےِ

 

 

ولےِ هیــچ موقع بهم نرسیــכن

*

*

*

*

خُـدایْا زیْرِ قـُولـَتـْ زَدیـْـ؟؟؟؟؟؟؟

 

گُـفـْتـیـْ حـَقـِ اِنـتِـخـابـْ دارَِمـْ

 

پـَسـْ چـِرا اِنـتـِخـابَـمـْ

 

دَر آغـوشـِ دیـگـَریـسـتـْ....!!!!!!

*

*

*

*

فکر میکردم تـــو همـــــــدردی !


ولی نه!


تـــــو هــــم دردی !

*

*

*

*

 

امین محمد بازدید : 23 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (0)
روز قیامت ازم پرسیدند :

جوانیت را چگونه گذراندی ؟ !

ندا آمد:

دل شکسته است بگذارید به بهشت برود

دنیایش خوب جهنمی بود . . .

 

امین محمد بازدید : 28 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (0)

ﮔـــــــــــــــﺎﻫﻲ ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎ ﺑﻲ ﻓﺎﻳﺪﻩ ﺍﻧﺪ


ﻣﺜﻞ ﻣﻮﻓﻖ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﻫﺎﻱ


ﺍﻧﺘﻬﺎﻱ ﺑﺮﮔﻪ ﻱ ﺍﻣﺘﺤﺎﻧﻲ

امین محمد بازدید : 24 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (3)

سلام عزیزم

اره باتوام ،اره هنوزم واسم عزیزی دنیا ها واسم ارزش داری

مگه تو نبودی که میگفتی تا آخر عمرم همراتم ،بدون تو نمیتونم زندگی کنم

چیه پس الان چی شده  چرا زدی زیر همه چی

تویی که میگفتی بدون تو 1 ثانیه هم نمیتونم زندگی کنم 

پس الان چت شده ببین چه مدته تنهام گزاشتی چطوری داری زندگی میکنی

پس چرا برنمیگردی

 

اولا وقتی کنارم بودی فکر میکردم خواب میبینم بعد اینکه باور کردم که دیگه کنارمی گزاشتی رفتی ولی الان هم فک میکنم خوابم  و نمیخوام باور کنم که ولم کردی

تا آخر عمرم منتظرت میمونم

ناراحت

امین محمد بازدید : 29 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (1)

او که برای همیشه رفت

دلم گرفته ...


دلم گرفته ...

دلم عجیب گرفته است و هیچ چیز،

نه این دقایق خوشبو، که روی شاخه ی نارنج می شود خاموش ،

نه این صداقت حرفی ، که در سکوت میان دو برگ این گل شب بوست

 

نه ...هیچ چیز مرا ازهجوم خالی اطراف نمی رهاند

و فکر می کنم که این ترنم موزون حزن تا به ابـــــد شنیده خواهد شد

 


دیدی که سخت نیست تنها بدون من و صبح میشود

شبها بدون من این نبض زندگی بی وقفه میزند

فرقی نمیکند با من بدون من ...

دیروز اگر چه سخت ...

امروز هم گذشت ...

طوری نمیشود فردا بدون من ...

امین محمد بازدید : 26 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (1)

دنــیـای پـسـرا پــر گـریـه هـای یـواشـکـیـه...
دنــیـای پـسـرا پــر غـصـه هـای پـنـهـونـیـه...
دنــیـای پـسـرا پــر خـنـدهـایـی کـه پـشـتـش یـه دنـیـا غـمـه...
دنــیـای پـسـرا پــر روزایـی کـه هـیـچ وقـت یـادشــون نـمـیــره...
دنــیـای پـسـرا پــر حـرفـایـی کـه هـمیـشـه بـه دلـشـون مـیـمـونـه...
دنــیـای پـسـرا پــر ارزوهـایـی کـه شـبـا بـه یـادشـون خـوابـش مـیـبـره...
دنــیـای پـسـرا یــه هـنـدزفـری و یــه گـوشـیـو چـنـدتــا اهـنـگـه تـکـراریــه...
دنــیـای پـسـرا دنـیــای پــسـرا فـقـط یــه دنـیــا حسـرتـــه....

 

اره دنیای ما اینه     اوناییکه  میگین از پسرا شاد تر نیست    نه پشت این شادی ها یک دنیا غمه  

 

با همه میگم  میخندم  فک میکنن که هیچ دردی ندارم   ولی مردم چه میفهمنن که من دنیای دردم...

 

ولی با این همه غصه و غم  من دنیای عاشقانه خودم رو خیلی دوست دارم    ،   خوش حالم که خداهم منو عاشق کرد  که طعم عاشقی رو بچشم  

به نظر من بزرگترین نعمت خداوند همین عاشقی هستش که به هر کس نصیبش نمیشه    درسته هیچی تو این دنیا ندارم ولی واسه من این عاشقی کافیه

بای

آرمان بازدید : 25 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (1)
                                                  بند دلم را به کفشهایت گره زده بودم که هرجا رفتی دلم را با خود ببری غافل از اینکه تو پابرهنه میروی و بی خبر
امین محمد بازدید : 22 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (4)

اینارو این جا ننوشتم که بازدید وبلاگ رو افزایش بدم یا اینکه تعداد نظرات رو ببرم بالا    نوشتم که بلکه یذره از درد دلهامو گفته باشم

 

 

نیستش ، نمی دونم کجاست ، چه می کنه

ولی میدونم که ندارمش

هیچوقت نخواستم که تورو با چشمام به یاد بیارم

نمیخواستم که تورو تو گم ترین آرزوهام ببینم

نمیخواستم که بی تو به دیوارا بگم  (   هنوزم دوست دارم  )

آخه تحمل پریشونی تورو نداشتم  که گیر و داد ،ای بابا ، دل تو هیچ ،حال اون خوش

 

ولی بی مروت   دیگه دلی میمونه     که    جون دل کبوتر بتپه   که با شما از جون زندگیش بگه

بگه هنوزم زندست

 

اگر صدا صدای منه - نفس اگه نفس توئه بزار که اون خوش غیرتاش بدونن

که دل ، دل من دیگه دل نیست         دیگه دل نمیشه    نه دیگه این غصه ها دل نمیشه

 

 

اره این دل دیگه دل نمیشه      اونیکه  جای منو  تو قلبش گرفتی بدون  که  .......   بیخیال

 

امیدوارم خوشتون اومده باشه

 

آرمان بازدید : 32 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (1)

روز اول خیلی اتفاقی دیدمت... روز دوم الکی الکی چشمهام به چشمت افتاد.. هفته بعد دزدکی بهت نگاه کردم.. ماه بعد شانسی به دلم نشستی و حالا سالهاست یواشکی دوست دااااارم

هیمن بازدید : 28 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (0)

تو اگر دلگیری لحظه ای چشم ببند.اندکی اشک بریز و بخوان نام مرا.به تو من نزدیکم نام من یزدان است و لقبم ایزد پاک تو مرا زمزم کن...خواهم آمد سویت بی صدا یادم کن یا که فریادم کن که منم منتظر فریادت!

 

 

خــــــــــــــــــــــــدا    دلم تنگه

محمد رضا بازدید : 27 دوشنبه 21 بهمن 1392 نظرات (0)
مرد بودن خیلی سخته........خیلی سخت..........چون اگه یک بار تنهات گذاشتو رفت دیگه مرد نمیمونی.......میشی بچه.........میگن زنی که برای عشقش گریه کنه خیلی دوستش داره........اما مردی که برای عشقش گریه کنه یعنی دیگه نمیتونه مثل اون پیدا کنه........مرد ها از سنگ نیستن.......البته بعضی هاشون......اگه یک روز یک پسر توی زندگیت بوده اگه رفته بدون یا مجبور بوده یا بخاطر خودت و کارهات بود اگه هم تو رفتی بدون اون دیگه مثل قبل نیست...بی تو...شکسته.......ا هربار دیدنت با کس دیگه نابود میشه......باید احساسش کنی تا بفهمی نابودی چیه؟
هیمن بازدید : 29 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

نشستم پای مشروب گفتند :

                                         بخور بگو به سلامتی اونی که دوستش دارم

                                         پیک رو به لبم نزدیک کردم نخوردم ولی

                               گفتم:  به سلامتی اونیکه از وجودش نفس میکشم

                              گفتند:  نخوردی؟

                              گفتم:  سلامتی اونیکه تو پاکی میخوامش نه تو مستی...

هیمن بازدید : 32 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

ماهیگیر دلش سوخت

اینبار ماهی بود که از شدت تنهایی قلاب را رها نمیکرد

محمد رضا بازدید : 23 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

آرامم...

   مثل جنگلی ک نیمی از

آن را آتش سوزانده و بقیه آن را موریانه ها خورده اند!

دیگر نگران ظلم تبر نیستم...

paeiz

محمد رضا بازدید : 29 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)
حالا دیگر

یک خط در میان گریه می‌کنم،

حالا دیگر

شانه‌هایم صبورتر شده‌اند

و با هر تلنگری که گریه می‌زند

بی‌جهت نمی‌لرزند!

انگار دیگر هیچ اتفاقِ عاشقانه‌ای

از چشم‌هایم نمی‌افتد

و پاییزِ من

اتفاق زردی‌ست

که می‌تواند

ناگهان در آغوشِ هر فصلی بیفتد!

حالا تو هی به من بگو

بهار می‌آید...

ahoo

محمد رضا بازدید : 29 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)
گوشه تا گوشه ی صحرا  بخواب و نهراس.
گرگ ها  خاطرشان  هست  که آهوی منی.
محمد رضا بازدید : 32 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)
هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمیگیری ؟
نترس ؛ رفت … دیگر اسمش را رویت نمی نویسم

;ldji

محمد رضا بازدید : 35 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)
ارزش دل قد یک مورچه است !!!
هر دو خواسته یا ناخواسته زیر پا له میشوند
محمد رضا بازدید : 29 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

سر کلاس درس معلم پرسید: هی بچه ها چه کسی می دونه عشق چیه؟
هیچکس جوابی نداد همه ی کلاس یکباره ساکت شد همه به هم دیگه نگاه می کردند ناگهان لنا یکی از بچه های کلاس آروم سرشو انداخت پایین در حالی که اشک تو چشاش جمع شده بود. لنا 3 روز بود با کسی حرف نزده بود بغل دستیش نیوشا موضوع رو ازش پرسید ، بغض لنا ترکید و شروع کرد به گریه کردن معلم اونو دید و گفت: لنا جان تو جواب بده دخترم ، عشق چیه؟
لنا با چشمای قرمز پف کرده و با صدای گرفته گفت: عشق؟
دوباره یه نیشخند زدو گفت: عشق...


ببینم خانوم معلم شما تابحال کسی رو دیدی که بهت بگه عشق چیه؟
معلم مکث کردو جواب داد: خوب نه ولی الان دارم از تو می پرسم
لنا گفت: بچه ها بذارید یه داستانی رو از عشق براتون تعریف کنم تا عشق رو درک کنید نه معنی شفاهیشو حفظ کنید


من شخصی رو دوست داشتم و دارم ، از وقتی که عاشقش شدم با خودم عهد بستم که تا وقتی که نفهمیدم از من متنفره بجز اون شخص دیگه ای رو توی دلم راه ندم برای یه دختر بچه خیلی سخته که به یه چنین عهدی عمل کنه.


گریه های شبانه و دور از چشم بقیه به طوریکه بالشم خیس می شد اما دوسش داشتم بیشتر از هر چیز و هر کسی حاضر بودم هر کاری براش بکنم هر کاری...
من تا مدتی پیش نمی دونستم که اونم منو دوست داره ولی یه مدت پیش فهمیدم اون حتی قبل ازینکه من عاشقش بشم عاشقم بوده چه روزای قشنگی بود sms بازی های شبانه صحبت های یواشکی ، ما باهم خیلی خوب بودیم عاشق هم دیگه بودیم از ته قلب همدیگرو دوست داشتیم و هر کاری برای هم می کردیم


من چند بار دستشو گرفتم یعنی اون دست منو گرفت خیلی گرم بودن ، عشق یعنی توی سردترین هوا با گرمی وجود یکی گرم بشی ، عشق یعنی حاضر باشی همه چیزتو به خاطرش از دست بدی ، عشق یعنی از هر چیزو هر کسی به خاطرش بگذری


اون زمان خانواده های ما زیاد باهم خوب نبودن اما عشقه من بهم گفت که دیگه طاقت ندارم و به پدرم موضوع رو گفت


پدرم ازین موضوع خیلی ناراحت شد فکر نمی کرد توی این مدت بین ما یه چنین احساسی پدید بیاد ولی اومده بود پدرم می خواست عشقه منو بزنه ولی من طاقت نداشتم ، نمی تونستم ببینم پدرم عشقه منو می زنه.


رفتم جلوی دست پدرم و گفتم پدر منو بزن اونو ول کن ، خواهش می کنم بذار بره


بعد بهش اشاره کردم که برو ، اون گفت لنا نه من نمی تونم بذارم که بجای من تورو بزنه من با یه لگد اونو به اون طرف تر پرتاب کردم و گفتم بخاطر من برو... و اون رفت و پدرم من رو به رگبار کتک بست


عشق یعنی حاضر باشی هر سختی رو بخاطر راحتیش تحمل کنی


بعد از این موضوع عشقه من رفت ما بهم قول داده بودیم که کسی رو توی زندگیمون راه ندیم اون رفت و از اون به بعد هیچکس ازش خبری نداشت اون فقط یه نامه برام فرستاد که توش نوشته شده بود:


 


لنای عزیز همیشه دوستت داشتم و دارم ، من تا آخرین ثانیه ی عمر به عهدم وفا می کنم ، منتظرت می مونم ، شاید ما توی این دنیا بهم نرسیم ولی بدون عاشقا تو اون دنیا بهم می رسن پس من زودتر می رمو اونجا منتظرت می مونم


خدا نگهدار گلکم مواظب خودت باش
دوستدار تو(ب.ش)


 


لنا که صورتش از اشک خیس بود نگاهی به معلم کرد و گفت: خوب خانم معلم گمان می کنم جوابم واضح بود
معلم هم که به شدت گریه می کرد گفت: آره دخترم می تونی بشینی
لنا به بچه ها نگاه کرد همه داشتن گریه می کردن ناگهان در باز شد و ناظم مدرسه داخل شد و گفت: پدرو مادر لنا اومدن دنبال لنا برای مراسم ختم یکی از بستگان
لنا بلند شد و گفت: چه کسی؟
ناظم جواب داد: نمی دونم یه پسر جوان
دستهای لنا شروع کرد به لرزیدن ، پاهاش دیگه توان ایستادن نداشت ناگهان روی زمین افتاد و دیگه هم بلند نشد
آره لنای قصه ی ما رفته بود ، رفته بود پیش عشقش ومن مطمئنم اون دوتا توی اون دنیا بهم رسیدن...
لنا همیشه این شعرو تکرار می کرد

خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟   خواهان کسی باش که خواهان تو باشد
خواهی که جهان در کف اقبال تو باشد؟    آغاز کسی باش که پایان تو باشد

محمد رضا بازدید : 24 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

یک روز آموزگار از دانش آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق ، بیان کنید؟

برخی از دانش آموزان گفتند با بخشیدن عشقشان را معنا می کنند. برخی «دادن گل و هدیه» و «حرف های دلنشین» را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند «با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی» را راه بیان عشق می دانند.

در آن بین ، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند،

داستان کوتاهی تعریف کرد:

یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند. آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ، جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر، تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچک ترین حرکتی نداشتند. ببر، آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه، مرد زیست شناس فریاد زنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید : آیا می انید آن مرد در لحظه های آخر زندگی اش چه فریاد می زد؟

بچه ها حدس زدند حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است! راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که «عزیزم ، تو بهترین مونسم بودی.از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.››

قطره های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می دانند ببر فقط به کسی حمله می کند که حرکتی انجام می دهد و یا فرار می کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک ، با فدا کردن جانش پیش مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه ترین و بی ریاترین ترین راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود

محمد رضا بازدید : 26 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

وقتی 15 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ...صورتت از شرم
قرمز شد و سرت رو به زیر انداختی و لبخند زدی...
*

وقتی که 20 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم

سرت رو روی شونه هام گذاشتی و دستم رو تو دستات گرفتی انگار از

این که منو از دست بدی وحشت داشتی

*
 
وقتی که 25 سالت بود و من بهت گفتم که دوستت دارم ..

صبحانه مو آماده کردی وبرام آوردی ..پیشونیم رو بوسیدی و

گفتی بهتره عجله کنی ..داره دیرت می شه

*

وقتی 30 سالت شد و من بهت گفتم دوستت دارم ..بهم گفتی اگه

راستی راستی دوستم داری

.بعد از کارت زود بیا خونه

*
وقتی 40 ساله شدی و من بهت گفتم که دوستت دارم

تو داشتی میز شام رو تمیز می کردی و گفتی .باشه عزیزم ولی الان

وقت اینه که بری

تو درسها به بچه مون کمک کنی

*

وقتی که 50 سالت شد و من بهت گفتم که دوستت دارم تو همونجور که

 
بافتنی می بافتی

بهم نکاه کردی و خندیدی

*

وقتی 60 سالت شد بهت گفتم که چقدر دوستت دارم و تو به من لبخند

 
زدی...

*

وقتی که 70 ساله شدی و من بهت گفتم دوستت دارم در حالی که روی

صندلی راحتیمون نشسته بودیم من نامه های عاشقانه ات رو که 50

سال پیش برای من نوشته بودی رو می خوندم و دستامون تو دست هم
 
بود


*
وقتی که 80 سالت شد ..این تو بودی که گفتی که من رو دوست داری..نتونستم چیزی بگم ..فقط اشک در چشمام جمع شد

اون روز بهترین روز زندگی من بود ..چون تو هم گفتی که منو دوست داری



به کسی که دوستش داری بگو که چقدر بهش علاقه داری

و چقدر در زندگی براش ارزش قائل هستی

چون زمانی که از دستش بدی

مهم نیست که چقدر بلند فریاد بزنی

اون دیگر صدایت را نخواهد شنید

رضا بازدید : 27 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

به سلامتی زنجیری که صد سال زیر برف و بارون میمونه،میپوسه ولی از هم جدا نمیشه...

نمیدانم من زیر رگبار زندگی ماندم،نپوسیدم  ولی نمیدانم چرا از تو دورم...

ابراهیم بازدید : 34 پنجشنبه 17 بهمن 1392 نظرات (0)

تلخی الکل رو به جون میخرم فقط به خاطر اینکه موقع خوردنش بگم میزنم به سلامتی کسی که هیچوقت نفهمید چقدر دوسش دارم

توجه
این وبلاگ بروز میباشد برای دیدن بقیه پستها به صفحات دیگر نیز مراجعه کنید

تعداد صفحات : 5

درباره ما
Profile Pic
این وبلاگ برای گفتن درد دل هایمان ایجاد شده تا یکمی از دردهامون کم بشه اگه خواستین تو این وبلاگ نویسنده باشین خبرم کنین ..❤.....❤.....❤...❤.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    نظرتون درمورد عشق چیه؟
    کدوما عشق رو بیشتر درک میکنن؟؟؟
    ...اطلاعیه...

    با سلام

    از عاشقانی که اشتیاق به

    نویسندگی در این وبلاگ را دارند

    دعوت به عمل می آید تا ما را در

    مدیریت این وبلاگ همراهی کنند.

    .

    .

    .

    تماس با ما

    تبلیغات

    تبلیغات شما در وبلاگ ما


    درخواست های خود را با ما در میان بگزارید



    تبلیغات شما در اینجا

    آمار سایت
  • کل مطالب : 145
  • کل نظرات : 73
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 62
  • آی پی دیروز : 52
  • بازدید امروز : 69
  • باردید دیروز : 54
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 183
  • بازدید ماه : 168
  • بازدید سال : 2,049
  • بازدید کلی : 11,558
  • کدهای اختصاصی

    جاوا اسكریپت

    كد ماوس

    
  • انجمن